مطلع جمال خداوندى
آوخ ز وضع اين كره وز كارش
زين دايره بلا و ز پرگارش
شمس وجود احمد و خود زهرا
ماه ولايتست ز اطوارش
دختِ ظهورِ غيبِ احد، احمد
ناموس حق و صَندُق اسرارش
هم مطلع جمال خداوندى
هم مشرق طليعه انوارش
صد چون مسيح زنده ز انفاسش
روح الامين تجلّى پندارش
هم از دَمَش مسيح شود پرّان
هم مريم دسيه ز گفتارش
هم ماه بارد از لب خندانش
هم مِهر ريزد از كف مهبارش
اين گوهر از جناب رسول اللّه
پاكست و داور است خريدارش
كفوى نداشت حضرت صدّيقه
گر مى نبود حيدر كرّارش
جنّات عدن خاك در زهرا
رضوان ز هشت خلد بود عارش
رضوان به هشت خلد نيارد سر
صدّيقه گر به حشر بود يارش
باكش ز هفت دوزخ سوزان نى
زهرا چو هست يار و مددكارش
[ديوان ناصر خسرو قباديانى (م۳۹۴- ۴۸۱ ه)، صفحه ۲۰۹.]